فرهنگ امروز/ برگردان آرمان شهرکی
توضیح مترجم: سوسیالیسم تعدیل شده در مکتب فکری برنشتاین از معدود گرایشهای فکری در جبهه ی چپ است که بر لزوم اصلاحات اجتماعی فوری، صلح طلبی، ائتلاف با احزاب بورژوا، و دیدگاهی اخلاقی به سوسیالیزم پای میفشارد. برای مارکسیستهای هگل گرایی همچون برنشتاین، سوسیالیسم یک فلسفه ی زندگی مشحون از ایمان و اعتقاد اخلاقی است. فلسفه ای که بیشترین زاویه را با مواضع جنگ طلبانه ی مارکسیسم-لنینیسم ایجاد میکند.آراء برنشتاین از جانب مارکسیستهایی چون کائوتسکی، پلخانف و رزا لوکزامبورگ مورد انتقاد شدید قرار گرفت و به ویژه لوکزامبورگ در مورد رساله اصلاح اجتماعی یا انقلاب؟ عقاید برنشتاین را انحراف از مارکسیسم و سوسیال دموکراسی خواند. مواضع نظری تجدیدنظرطلبان به ویژه برنشتاین را میتوان در سه مبحث کلی خلاصه کرد: یکی نقد نظریه بحران به عنوان جزئی از مارکسیسم ارتدکس، دوّم نقد اصول و مبانی اساس مارکسیسم، و سوّم مجادلات فلسفی میان مواضع نوکانتی تجدینظرطلبان و مواضع اثبات گرایانه ارتدکس ها. متن پیش رو روایتی است از تاثیرپذیری عقاید برنشتاین از داروین. به اعتقاد نویسنده، داروینیسم از رهگذر افکار نظریه پردازانی همچون کائوتسکی، هوشبرگ، و لانگ، محرّک اصلی برنشتاین در گرایش او به تجدیدنظرطلبی در مارکسیسم بوده است.
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
هرچند برنشتاین به اندازه کائوتسکی مشتاق اشاعه ی داروینیسم و نظریه تکاملی نبود؛ اما بی شک بر گسترش تجدید نظر طلبی در مارکسیسم تاثیر عمده ای گذاشت و از بانیان اصلی آن محسوب میشد. نقش داروینیسم در تجدیدنظرطلبی تمام و کمال از نقد مصون نمانده. والتر بنیامین {Walter Benjamin} در ۱۹۳۷ بدان پرداخته است؛ نیز راجر فلچر {Roger Fletcher}و پیتر اِمیل بکر {Peter Emil Becker} اخیرن بدان توجه مبذول داشته اند. از دیدگاه فلچر، تکاملگرایی برنشتاین به تکاملگرایان خوشبینی چون اسپنسر {Spencer} و کروپتکین {Kropotkin} نزدیک است اما نه فلچر و نه هیچ کس دیگری تاثیرات مشخص تکاملی بر برنشتاین و اینکه چگونه این تاثیرات به مراد او از سوسیالیسم شکل بخشیده را کاوش نکرده اند. پژوهندگان برنشتاین از تاثیر زیست شناختی تکامل بر تفکر او غفلت کرده اند؛ جای شگفتی است که چنین افرادی نوعی توازی بی اساس میان این دو در نظر میگیرند. مثلن پیتر گای {Peter Gay} بتفصیل درباب اصلاح مفهوم مارکسیستی از تاریخ و جایگزینی دیالکتیک با تکامل اجتماعی توسط برنشتاین سخن گفته است. گای براین عقیده است که برنشتاین تکاملگرایی را مغز مارکسیسم تلقی میکند اما هیچگاه مفهوم تکامل اجتماعی و تاریخی از دیدگاه برنشتاین را به تکامل زیستی پیوند نداده است. اشتاین برگ {Steinberg} پس از بیان مفصل تاثیر داروینیسم بر کائوتسکی و SPD، هیچ نقشی برای این تاثیر در گذار برنشتاین بسوی تجدیدنظرطلبی قائل نیست. اما اثر تکامل زیستی بر نگاه و تحول فکری برنشتاین، بیش از این بی خبری است که بر آراء برنشتاین پژوهان حاکم است. نخستین مواجهه ی برنشتاین با داروینیسم در ۹-۱۸۷۸ رخ داد زمانیکه برلین را به قصد کار در محضر کارل هوشبرگ {Karl Höchberg}ترک کرد ابتدا در لوگانو {Lugano} و سپس در زوریخ. نظر به تعهد پیشین برنشتاین به ماتریالیسم و سوسیالیسم، و ناهمدلی اش با دین، شکی نیست که پیش از این مواجهاتی با نظریه ی تکامل داشته و احتمالا آن را پذیرفته است. درهرحال هوشبرگ، حامی دوآتشه ی داروین بود و سال آخردبیرستانش را در خانه ی ماتریالیست معروف و مدافع داروین، لودویگ بوشنر {Ludwig Büchner} گذراند. ماتریالیسم بوشنر چندان باب طبع هوشبرگ نبود؛ لذا او تحت تاثیر لانگ {Lang}- یک داروینیست دیگر- به ایده آلیسم کانت نزدیک شد. زمانیکه برنشتیان در سوییس به هوشبرگ ملحق شد یکی از وظایفش این بود که به او در تدوین کتابی که در حال نگارش داشت یاری رساند؛ در این کتاب، هوشبرگ قصد داشت تا قابلیت نظریه ی داروین در اثبات ریشه های موسیقی و دیگر طبعهای زیباشناختی را اثبات کند. اثر هوشبرگ با عنوان Die Lust an der Musik, den Farben und den körperlichen Formen یا لذت در موسیقی، رنگها و اشکال فیزیکی، به سال ۱۸۷۹ با نام مستعار H. Berg به زیر چاپ رفت. بعدها برنشتاین با این نظر که او در اواخر دهه ی ۱۸۷۰به جرگه ی سوسیالیستی هوشبرگ پیوسته است مخالفت ورزید؛ برنشتاین میگفت که او مستمرا با فلسفه ی ایده آلیستی هوشبرگ مخالفت کرده و هرگز نظریه ی سوسیالیستی او را نپذیرفته است. سوسیالیسم هوشبرگ به لانگ بیشتر نزدیک بود تا مارکس، چراکه او از سوسیالیسمی اصلاح طلب بر پایه ی ایده های اخلاقی دفاع میکرد تا سوسیالیسمی تکاملی که بر تزاع طبقاتی پای میفشرد. برنشتاین، به فاصله ی ۱۸۷۸ تا ۱۸۷۹ آنهنگام که در لوگانو برای هوشبرگ کار میکرد؛ بجای گرایش به تلقی هوشبرگ از سوسیالیسم، و از خلال خوانش آنتی دورینگِ {Anti-Düring} انگلس به تفکر مارکس نزدیک شد. اثر انگلس، که برنشتاین آنرا چونان "کیش سوسیالیستیِ" خویش پذیرفت؛ تنها ایمان او را به اعتبار نظریه داروین استوار ساخت. در ۱۸۸۲، انگس را ترغیب نمود تا مقاله ای درباره داروین در سوسیال دموکرات{Sozialdemokrat} بنویسد اما انگس گرفتار بود و پاسخ مثبت نداد. دیگر منابع اثرگذاری داروین بر برنشتاین، بابل {Babel} و کائوتسکی {Kautsky} بودند. بی شک برنشتاین، زن {Frau} رساله ی معروف بابل را که پر از مضامین داروینی است؛ خوانده بود. زمانیکه ویلهلم براک {Wilhelm Bracke}، مقاله ی کائوتسکی با عنوان نفوذ{Einfluss}، را برای هوشبرگ فرستاد؛ هم او و هم برنشتاین آنقدر تحت تاثیر قرار گرفتند بنحویکه هوشبرگ از کائوتسکی دعوت کرد تا به آنها ملحق شده و مطالعاتش را ضمن کمک به هوشبرگ در تدوین اثرش، در زوریخ ادامه دهد. برنشتاین و کائوتسکی در زوریخ به دوستانی صمیمی بدل شدند؛ مباحثات پیگیری پیرامون مضمون مورد علاقه ی کائوتسکی یعنی تکامل داروینی با یکدیگر داشته ضمن آنکه کائوتسکی مقالات متعددی درباره ی موضوعات داروینی و آنهنگام که در زوریخ بسر میبرد؛ نگاشت.
داروین بر گذار به تجدیدنظرطلبی اثر میگذارد
یکی از معروفترین تفاسیر تجدیدنظرطلبی برنشتاین، بخصوص میان مارکسیستها، این است که صرفا بازتابی از شرایط اقتصادی دهه ی ۱۸۹۰ بوده است. مطابق با این نظر، نقش خود برنشتاین چندان مهم نبوده و تاثیرات روشنفکرانه بر او فرعی بوده اند. شواهد بسیاری در تایید چنین مدعایی وجود دارد چراکه خود برنشتاین بشدّت بر مباحثات اقتصادی جهت حمایت از ایده هایش تاکید کرده؛ بویژه بر تفاوت میان پیشبینیهای مارکس و انگلس و وضعیت معاصر اقتصاد. او اعتراف کرده که قویترین تاثیر بر حرکتش بسوی تجدیدنظرطلبی، ناامیدی اش از مطالب موجود در جلد سوم سرمایه بوده است. دیگران بر تاثیر فابیانس {Fabians}، لاسال، و لانگ بر تجدیدنظرطلبی برنشتاین، اذعان میکنند. تنها تعداد کمی از صاحبنظران، بر نقش نظریه ی تکامل زیستی در تحول فکری برنشتاین، انگشت گذاشته اند. دلایل مستحکمی برای چنین غفلتی وجود دارد. اول از همه اینکه، برنشتاین طی فاز مارکسیِ ارتدوکسی اش از نظریه ی تکامل زیستی دفاع میکند؛ در عین حال، مارکس، انگلس، کائوتسکی، بابل، و دیگرانی بودند که مارکسیسم و تکامل را باهم سازگار و حتی به نوعی حامیِ یکدیگر میدانستند. ازینرو، تکامل زیستی، بطور قطع، سوسیالیسم تکاملی را ایجاب نمیکرد. دوم، برنشتاین بر وجوه اقتصادی عدم توافق اش با نظریه مارکس تاکید کرد و هیچگاه بوضوح، راجع به اینکه تکامل زیستی، دیدگاههایش را حمایت میکند سخنی نگفت. درواقع، برنشتاین بر این عقیده بود که استوار ساختن نظریه های اجتماعیِ خاص بر نظریه های زیستشناختی چندان قابل قبول نیست. بدین ترتیب، گویا برنشتاین، کمک داروینیسم یا تکامل به شکلگیری عقیده اش پیرامون جامعه را انکار کرده است. پس با این حساب چندان معقول نیست که از تاثیر قطعی تکامل بر جهتگیری برنشتاین بسوی تجدیدنظرطلبی سخن بگوییم. معذالک، چنین تاثیری اگرچه به حاشیه رانده اما هیچگاه، از درجه اعتبار ساقط نشد. اما پیش از آنکه ثابت کنیم چگونه عقیده ی تکامل زیستی، ایده ها و ادبیات برنشتاین را تسخیر کرد؛ اجازه دهید تا ابتدا از تاثیرات تکامل بر تفکر برنشتاین طی زمان و حرکتش بسوی تجدیدنظرطلبی سخن گوییم.
طی دهه ی ۱۸۹۰، همزمان با آغاز تمایلش به تجدیدنظرطلبی، برنشتاین، مطالعه ی علم طبیعی و داروینیسم را فشرده تر از گذشته آغاز نمود. در نامه ای که در ۱۸۹۴ به کائوتسکی مینویسد؛ از آخرین کتاب هاینریش ارنست تسیگلر {Heinrich Ernst Ziegler} داروینیست اجتماعی معروف سخن میگوید و بر چنین مطالعه ای صحّه میگذارد. در همان حال که به نگاشتن درباره ی موضوعات اجتماعی و اقتصادی ادامه میداد؛ مقاله ها و بازبینیهایی پیرامون مطالب کائوتسکی درباره علم طبیعی که در نویِ زایت منتشر میشد؛ نوشت. او حتی در ۱۸۹۶ مدعی شد که نشریه ی نویِ زایت {Die Neue Zeit} مجله ی حزب سوسیال دموکرات آلمان، مقاله های بسیاری دربارهسیاست اجتماعی دارد اما در مورد ادبیات، علم و دیگر شاخه ها خیر. در ۱۸۹۰، برنشتاین، نطقی از زیست شناس، گرانت آلن {Grant Allen} را برای انجمن فابیان ترجمه نمود که بعدا در نویِ زایت تحت عنوان Ein Schüler Darwin’s als Vertheidiger des Sozialismus ( حمایت از داروین چونان دفاع از سوسیالیسم) منتشر شد. در اواسط دهه ی ۱۸۹۰، کتابهایی درباره داروین که توسط زیست شناس، بنجامین وتر {Benjamin Vetter} نوشته شده بود؛ همچنین آثاری از هرالد هوفدینگ {Herald Höfding}را مطالعه و به نظریه ی تکامل ابراز علاقه و آن را قبول نمود. دگر بار علاقه ی خود به داروینیسم را با ویرایش و انتشار مقاله ای از انگلس نشان داد؛ مقاله ای با عنوان " نقش کار در انسان شدن میمون" {Der Anteil der Arbeit an der Menschwerdung des Affen}در ۹۶-۱۸۹۵. در این زمان برنشتیان به مخالفت با تکاملگرایان اجتماعیِ دهه ۱۸۹۰ برخاست؛ کسانیکه دگر بار حملات بی امان خویش علیه سوسیالیسم را شروع کرده بودند. او مقالاتی مروری مینوشت تا کاربرد غلط زیستشناسی در جامعه شناسی در آثار تسیگلر، جی. نوویکو { Ziegler, J. Novicow} و ای. زاشر {E. Sacher} را رد کند. اگرچه برنشتاین، موقعیت داروینیستهای اجتماعی را به چالش میکشد؛ با این وجود دکترین تکاملی را پذیرفته و هیچگاه آن را انکار نمیکند. در نوشته ها و گزارشاتش طی دهه ۱۸۹۰، با وضعیت موجود نظریه داروین، آثار او و نوشته های دیگرانی همچون آگوست وایزمن {August Weismann}، هربرت اسپنسر، رای لنکستر {Ray Lankester} و اُتو آمون {Otto Ammon} آشناست. هیچ شکی نیست که برنشتاین پیش از و همزمان با گذارش به تجدیدنظرطلبی، دلمشغول تکامل زیستی بوده است.
منبع: سایت انسان شناسی و فرهنگ
نظر شما